سالها ميگذرد از شب تلخ وداع
از همان شب كه تو رفتي و به چشمان پر از حسرت من خنديدي
تو نميدانستي
تو نمي فهميدي
كه چه رنجي دارد با دل سوخته اي سر كردن
رفتي و از دل من روشنايي ها رفت
ليك بعد از ان شب
هر شبم را شمعي روشني مي بخشيد
بر غمم مي افزود
جاي خالي تو را ميديدم
مي كشيدم آهي از سر حسرت و مي خنديدم
به وفاي دل تو
و به خوش باوري اين دل بيچاره خود
وقتی که گریه کردیم گفتن بچه ای...
وقتی خندیدیم گفتن دیوونه ای...
وقتی جدی بودیم گفتن مغروری...
وقتی شوخی کردیم گفتن سنگین باش...
وقتی که حرف زدیم گفتن پر حرفی...
وقتی ساکت شدیم گفتن عاشقی..
و حالا که عاشق شدیم میگن گناهه.......
دنیا را نگه دارید میخواهم پیاده شوم
ان چنان رنجی که دنیا بر دل ما می کند ...
بردل هر کس کند ترک دنیا می کند ...
به دل می گویم فردا ترک دنیا میکنم...
چون که فردا رسد با دیدنت امروز و فردا میکنم.
...نه از خاکم نه از بادم نه در بندم نه ازادم
...نه ان لیلی تر از مجنون نه شیرینم نه فرهادم
...فقط مثل تو غمگینم فقط مثل تو دل تنگم
...اگر ابی تر از ابم اگر همزاد مهتابم
...بدونه تو چه بی رنگم بدونه تو چه بی تابم
...وقتی که بن بست غربت سایه سارقفسم بود ...
...زیر رگبارمصیبت بی کسی تنهاکسم بود...
...میرسد روزی که بی من روزهارا سر کنی ...
...میرسد روزی که مرگ عشق را باور کنی...
...میرسدروزی که تنها در کنار عکس من ...
...نامه های کهنه ام رامو به مو از برکنی...
...دیدی اخرش نموندی منو تا جنون کشوندی...
...دلی که دادم دستت اخرش زدی شکوندی...
....داغ یک عشق قدیمو....
....شهر خاموش دلم رو....
.... اومدی تازه کردی....
.... تو پراوازه کردی.....
باهم رهسپار راه دردیم...
با هم لحظه ها را گریه کردیم...
ما در صدایی بی صدایی گریه بودیم...
ما از عبور تلخ لحظه قصه ساختیم...
به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید.
برای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست...
برای تويی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست ...
برای تويی كه احسا سم از آن وجود نازنين توست ...
برای تويی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...
برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است...
برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی...
برای تويی كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردی...
برای تويی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...
بیا تا قصه نیمه تمام عشق را با شیرینی به پایان برسانیم
برگرد تا قصه من و تو پایانش تلخ و غم انگیز نباشد
دلم برای لحظه های دیدار با تو تنگ شده
چه عاشقانه نگاهم می کردی و حرف می زدی
چرا رفتی از کنارم؟
تو رفتی و من تنهای تنها در این دنیای بی محبت
با چند خاطره ماندم
برگرد تا دوباره آن خاطره های شیرین باهم بودن تکرار شود
دلم بد جور برای تو برای حرف هایت تنگ
صدای خنده هایت تنگ شده
با آمدنت من را دوباره زنده کن
واحساس را دوباره در وجودم شعله ور کن
تا عاشقانه تر از همیشه از تو آن عشق پاکت بنویسم
تعداد صفحات : 3