loading...
فریب واژه هارو نخور ، وقتی اولین حرف الفبا کلاه سرش رفته !
bahador بازدید : 67 پنجشنبه 29 دی 1390 نظرات (0)

مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.



زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم.


مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره.


زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم.


مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری.


زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی.


مرد جوان: منو محکم بگیر.


زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری.


مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه.



روز بعد ، واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود: برخورد موتور سیکلت با

 ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت

 رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از

 خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با

 ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار

 دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. دمی می آید

 و بازدمی میرود. اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی

 می یابد که نفس آدمی را می برد.


شاد بودن، تنها انتقامی است که میتوان از زندگی گرفت . ارنستو چه گوارا

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 43
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 13
  • بازدید امروز : 23
  • باردید دیروز : 14
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 49
  • بازدید ماه : 43
  • بازدید سال : 358
  • بازدید کلی : 4,699